موضوعات
آرشيو وبلاگ
بــــی انـتــهــاتــریــن عــبــرتـــــــــــــــ دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:ارزشمندترین دارایی یک زن, :: 19:36 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
بر بالای تپه ای در شهر ویسنبرگ آلمان ، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی ویسنبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی ان مایه مباهات و افتخارشان است: افسانه حاکی از آن است که در قرن 15 لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره میکند. اهالی شهر ، از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان ، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل فلعه پناه میبرند. فرمانده دشمن به قلعه پیام میفرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شوند. پس از کمی مذاکره ، فرمانده دشمن بخاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف ، موافقت میکند که هر یک از زنان دربند، گرانبهاترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند، به شرط آنکه قادر به حمل آن باشد. ناگفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را به کول گرفته واز فلعه خارج میشدند بسیار تماشایی بود.
پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:دل مشغولی های شاه سلطان حسین, :: 8:50 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حالا شاه ایران زمین جویا می شدند . ادامه مطلب ... یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:اردوان (سومین پادشاه اشکانی, :: 12:11 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
اردوان (سومین پادشاه اشکانی و فرزند تیرداد یکم) پادشاه ایران از بستر بیماری برخواسته بود با تنی چند از نزدیکان ، کاخ فرمانروایی را ترک گفته و در میان مردم قدم می زد . به درمانگاه شهر که رسیدند اردوان گفت به دیدار پزشک خویش برویم و از او بخاطر آن همه زحمتی که کشیده قدردانی کنیم. ادامه مطلب ... یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:درسی از ابومسلم خراسانی, :: 12:0 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
شاگرد معمار ، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است . چون از او دور شد جوانک از استاد سلمانی پرسید او که بود که اینچنین گستاخانه با من سخن گفت . استاد خندید و گفت سالار ایرانیان ، ابومسلم خراسانی . جوان لرزید و گفت : آری حق با او بود من بیش از حد پر توقع هستم. چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:«کوروش کبیر» و «پانته آ», :: 19:43 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
تابلویی که مشاهده می کنید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش معروف اسپانیایی (قرن ۱۸) روایت کننده ی یکی از داستان های مشهور در تاریخ ایران باستان است. در لغت نامه ی دهخدا عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است :
ادامه مطلب ... پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:قضاوت های شگفت انگیز از حضرت علی (ع)4, :: 17:39 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
2- سفرى كه بازگشت نداشت پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:قضاوت های شگفت انگیز از حضرت علی (ع, :: 11:23 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
توطئه اى كه فاش گرديد. پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:قضاوت های شگفت انگیز از حضرت علی (ع), :: 11:19 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مولا و غلام مشتبه شدند! پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:قضاوت های شگفت انگیز از حضرت علی (ع), :: 10:53 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
- زنى كه فرزند خويش را انكار مى كرد پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:داستان پادشاه و شاهزاده خانم, :: 19:8 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
این داستان یک پادشاهی است که همه چیز دارد . قدرت دارد ، جمال دارد ، کمال دارد ، گنجهای عالم را دارد . ولی با اینکه همه اینها را دارد یک بیماری هم دارد . بیماری او هم این است که از زن خوشش نمی آید و اصلا دوست ندارد زنی را در نزدیکی خودش ببیند و حالت انزجار خاصی نسبت به زنان پیدا کرده بود که حتی از دیدن آنها و شنیدن اسمشان ناراحت می گشت . اطرافیان پادشاه که سرگشته و حیران این بیماری بودند برای درمان این بیماری اطبا را دعوت می کنند و از همه دانشمندان می خواهند که علاجی برای این بیماری پیدا کنند ولی موفق نمی شوند . بعد از مدتی که درمان اطبا اثر نمی کند و از علم و دانش آنها نا امید می شوند به سراغ جادوگران و دعا نویسان و رمالها می روند ولی اینها هم اثری نمی کند .
ادامه مطلب ... یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:داستانهای تاریخی, :: 7:26 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. الکساندر گفت: پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:هارون الرشید , :: 20:19 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
«حكایت می كنند از شقیق بلخی كه چون در راه كعبه به بغداد رسید، هارون الرشید او را طلب كرد.شقیق با اكراه نزد هارون رفت. هارون از او پرسید:شقیق در پاسخ گفت: شقیق منم ، اما زاهد نیستم.هارون از او خواست كه سخنی چند بر سبیل موعظه و نصیحت گوید.شقیق گفت: ای هارون چنین تصور كن كه در یك بیابان بی آب و علف تشنه مانده ای و لبهایت از شدت عطش چون چوب خشك شده است و به هلاكت نزدیك گردیده ای؛ در این حالت اگر كوزه ای آب خنك و گوارا یابی به چند خری از صاحب آن؟هارون گفت: به هر چند كه خواهد...شقیق گفت: اگر نفروشد الا به نیمه مملكت تو، آیا باز هم خریدار آن هستی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می خرم.شقیق گفت: تصور كن كه آن آب را خوردی و بول تو بند شده و از تو بیرون نیامد، چنان كه بیم هلاكت بود... اگر كسی در آن حال گوید كه من ترا علاج می كنم اما نیمه دیگر مملكت تو بستانم. چه كنی؟هارون گفت: به خدا سوگند كه می دهم.شقیق خندید و گفت: درین صورت به مملكتی كه قیمتش شربتی آب باشد كه بخوری و از تو خارج نشود؛ چه نازی؟!هارون به شنیدن این سخنان بسختی بگریست و شقیق را با احترام و اكرام تمام به مكه فرستاد...»
یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:سلیمان, :: 22:31 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است . اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر او مقرر شد ، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ، آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند . چون مدتی بدینسان بگذشت ، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند : چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:آریوبرزن, :: 15:20 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسهی «در بند پارس» یا «دروازه پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.
«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان «گوگامل» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) میخواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید. اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه «رامهرمز و بهبهان» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگههای در بند پارس (برخی آنرا تنگ تکآب و گروهی آن را تنگ آری کنونی میدانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی «آریوبرزن» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگههای پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگههای کوهستانی امکانپذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ «ترموپیل» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت. آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود. یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند. اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت. ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود. او در نبرد با اسکندر شجاعانه جنگید و او یکی از دلیران ایرانی بود.
ایران سرزمین جاودانگی چرا که جان داده است در راه آزادگی
هرگز نرود زیر یوق بیگانه بدین سادگی
مانده جاودان یا با زور سرنیزه و شمشیر و زوبین و یا بهرگیری ز خرد فرهنگ و دانش مردمان پاک دین
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل لینک هوشمند |
||||